آفرینش

من چیزی ندیده ام در جاده های بی پایان، جزء درخشش و صمیمتِ هستی!

آفرینش

من چیزی ندیده ام در جاده های بی پایان، جزء درخشش و صمیمتِ هستی!

با شاعران معاصر

 Taheresafarzade.jpg

طاهره خانمِ صفار زاده

مجموعه اشعار طاهره صفارزاده - موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتماهیان جدا از آب تاملی در سروده‌های طاهره صفارزاده | اساطیرپارسیمشخصات، قیمت و خرید کتاب مجموعه اشعار طاهره صفارزاده اثر طاهره صفارزاده |  دیجی‌کالا

کتاب در ستایش بیداری (گزیده اشعار تقدیمی شاعران معاصر به شاعر اندیشه و  بیداری؛دکتر طاهره صفارزاده) نوشته رضا اسماعیلی - شهر کتاب آنلاین

ایوان خانه‌ام/

به وسعت قبری است/

 از آفتاب و خـاک/

نشسته‌ام بـه وسـعت قبـر/

 و منتظرم/

که دست رهگذری/

ادامه دستانم باشد/

و قفـل خانـه را بگـشاید.

در ایـن سکون سکوت‌آلود/ پیکار پلکان را/ یاران بر خود/ هموار می‌کنند/ بـا رنـج ایـن خبـر سال‌های سال/ امروز هم هوا دوباره گرفته است/ امروز هم هوا دوباره خراب است…

و شعری دیگر که می‌گوید:

وقتی‌که صاعقه می‌بارد/ از هر سو/ چگونه اغتشاش الفبـا را/ بـه نظـم درآورم/ حـروف ذهن/ پراکنده است/ ما زیر اینهمه آوار مانده‌ایم…


سنگی برای زندگی سنگی برای مرگشهرام خانِ شیداییسه مجموعه شعر شهرام شیدایی با سروده‌هایی از آن - مجلۀ هنری تحلیلی کافه  کاتارسیس

دور از چشم‌ها
وسطِ دریاها
دو جزیره به دیدنِ هم‌دیگر می‌آیند
زیرِ آب‌ها در هم فرو می‌روند
 
نئوفرویدیست‌ها جلو می‌آیند
ساموئل از آن‌ها خواهش می‌کند نظری ندهند
خاموش باشند.
 
نهنگی آن پایین سینه‌اش را، بدنش را به آن‌ها چسبانده
و امواجی که ناخواسته تا هزاران هزار کیلومتر می‌فرستد
بسیار بسیار فراتر از چیزی به نامِ آرامش است
 
************************
 
چرا هیچ‌کس به ما نگفته است که زمین
مدام چیزی را از ما پس می‌گیرد
و ما فکر می‌کنیم که زمان می‌گذرد
 
شاید زمین، آن سیاره‌ای نیست که ما در آن باید می‌زیستیم
و از این رو، چیزی در ما همیشه پنهان می‌ماند
و به این زندگی برنمی‌گردد
 
************************
 
بی‌آن‌که بدانی حرف زده‌ای
بی‌آن‌که بدانی زنده بوده‌ای
بی‌آن‌که بدانی مُرد‌ه‌ای
 
ساعت را بپرس کمکت می‌کند
از هوا حرف بزن کمکت می‌کند
نامِ مادرت را به یاد بیاور
شکل و تصویرِ کسی را
سریع! از چیزِ کوچکی آغاز کن
 
مثلاً رنگ‌ها، مثلاً رنگِ زرد
سبز، اسمِ چند نوع درخت
به مغزی که نیست فشار بیاور
 
فصل‌ها را، مثلاً برف
سریع باش، سریع
 
چیزی برای بودنت پیدا کُن، دُور بردار
ممکن است بقیه چیزها یادت بیاید
 
سریع! وگرنه
واقعاً به مرگت عادت کرده‌ای

باران یعنی تو بر می گردی... ناهید کبیریخرید کتاب در خواب راه می رود انگار پاهایم اثر ناهید کبیری از نشر مروارید -  دیجی بوک شهر


پرسه در خیابان‌های سرد» به قلم ناهید کبیری منتشر شد - خبرگزاری مهر | اخبار  ایران و جهان | Mehr News Agencyسروده‌هایی از بانو ناهید کبیری - مجلۀ هنری تحلیلی کافه کاتارسیس

دامن‌ام را می‌تکانم از ابر

به کجای جهان کوچ کرده‌ای در روزهای آخر اسفند؟

که عشق بعد از این همه زمستان هنوز پیدا نیست

و من کنار تنهائی خودم نشسته‌ام میان دو دیوار

هنوزِ هنوز…

از شمال به قیامت سیمان می‌رسم از جنوب

به ارتفاع دودی ابر.

گفتم زمان به کجا می‌رسد اکنون که از حجم سخت سنگ

نمی‌گذرد رفتارش.

و ماهی‌های سرخ پیراهن‌ام تشنۀ آب…

نه چکاوک و نه گنجشک؛

آفتاب

به عطر سنبل و نرگس در تپه‌های مه‌آلود روزهای آخر اسفند

اعتراف کرده است.

که خواب چکاوک و گنجشک

از انجماد ناخوش آبگیرهای بهمن است

در مسیر شاخه‌های شکستۀ صنوبر و یاس.

 حالا دامن‌ام را می‌تکانم از ابر

مشت مشت ستاره بر سرم

تو

بریز!

با کیف و کتاب و عینک و کلمه

از زمان بگذر!

نه با دست‌های بسته

با دست‌های باز…

مشخصات، قیمت و خرید کتاب بی سرزمین اثر ناهید کبیری | دیجی‌کالاشب و ستاره ها و سارا - اثر ناهید کبیری - انتشارات نگاه | چی بخونم

حامد رحمتی

حامد رحمتی مترجم کتاب این ماهی سرخ بند نمی آیددانلود کتاب این ماهی سرخ بند نمی‌آید اثر حامد رحمتی - فیدیبوکتاب استخوان اثر حامد رحمتی - کتابچی

لیست کتاب های Ingrid JonkerFamous South African: Ingrid Jonker | FinGlobal

در سحرگاهیِ سرد/

نم نمِ باران بند آمده بود / سرزمینی دور/ روزی بسیار دور/سرزمینی سرشار از بلوط ها و کبوترانِ سفید

تو آمده بودی از سفری دور/ با لبخندی سرد و ساده / دستانم دو سنجابِ خجالتی/ دستانم دو سنجابِ ترسو

در روزی بسیار دور/ نم نمِ باران بند آمده بود/ نم نمِ باران روی پوستِ گرم ام/ آرام بخار می شد

و باران بخار می شد/ از خاکِ سرخِ سرزمینم

و خاک

هنوز بویِ دستانِ تو را می داد/ بویِ تنِ کبوترانِ سفید/ بویِ شقایق هایِ وحشی

بویِ خشخاش هایِ نارنجی در باد.

....

صدایم می‌کند

و موج‌ها

مشت..  می‌کوبند
صخره‌هایِ جلبکی را
 صدایم مى‌کند
بوىِ بتادین مى‌آید
بویِ الکل؛

بیمارستان

تکه‌هاىِ انسان است
زندانی
در شیشه‌هایِ زرد
صدا می‌کند   نامم را
و درد  خوب می‌داند
 از این شبِ بلند
که بر شانه‌ام ریخته است
چگونه
کبوتری سفید بسازد.
صدایم می‌کند
و بسامدِ صدا
صدا..  
رنگش سرخ است.
صدایم  مى‌کند!
بى‌بند،
و ریسمانِ بلندِ ناف
صدایم  مى‌کند!
و مشت می‌کوید
دیوارِ زهدانم را
وگوش ماهى‌ها
صدف به صدف
می‌ریزند
مى‌ریزند از آبی‌هایِ پیراهنم  
ای زاده‌یِ تنهایی
بِمیر بِمیر بِمیر
جهان... زیبا نیست
صدایم می‌کند!
و سینه‌هایم
شکوفه‌هایی از شیر می دهند.

...

دست‌هایم
از شکافِ دیوار
عبور می‌کرد!
تنهایی
اندامش کبود بود
قسمت می‌کردم
شب را
       روز را
سهمِ من
دگمه‌یِ پیراهنت بود
و سوزنی
که فرو  می‌رفت  
در رشته‌هایِ عصب
باید
سنگسار کنم عشق را           
باید
 پنهان کنم تنهایی را
درغشایِ پوست
پنجره‌ها
تو را دور می‌خواهند
عزیزم            
قول می‌دهم
این بار
لب‌هایم را  بدوزم
و زنی باشم
در عهدِ عتیق.

کتاب عکاس دوره‌گرد اثر حامد رحمتی - کتابچی

خرید کتاب مرا زیبا به خاطر بسپار: گزیده ی شعر غریب ترکیهجستجوی کتاب: پدیدآورنده: حامد رحمتی | شبکه جامع کتاب گیسومحامد رحمتی با جریان غریب ترکیه به نمایشگاه کتاب تهران می‌رود - ایسنا

مجله فرهنگی جن زار – دو شعر از خیرالله فرخیخیرالله فرخیNo alternative text description for this image




 "برای خواهر خوب ام: فرشته نوری

1)

کوهستان مه آلود

از دور

فقط سرت را می بین ام

پر ازبرف

 

2)

قار قار

با این همه برف

سیاه مانده ایم.

 

3)

خطوط کاغذ

گم شده در برف

امروز

چه می نویسی شاعر!

 

4)

بوته های جوان

زیر برف های تازه ی صبح

کجایی

قناری مست!

 

5)

برف ها آب شده

زمین درخوابِ رنگ

برگ درخوابِ درخت

تو کنار خودت نشسته ای.

99/ آبان

خیری

 درخانه ای بودم

جای بودن نه بود

بودن از جای دیگرش رفته بود

رفتن

هرکه بوده را باخودش برده بود...

خانه ای که بودن دارد

بودن اش حرف های زیادی هم دارد

این حرف ها صدا هم دارد

وصدا آهنگ...

 

این خانه ازخودش با لهجه های مختلفی حرف می ریخت

وحرف ها

گاهی باصدا از درز دیواری

می ریخت اند صحن اتاق

گاه بی صدا

از درمی زدند بیرون

وقتی حرف تازه ای وارد می شد

درب در بازمی شدم

تا صداش بریزد برجان زبان ام

تا بازتر ببال ام در هوای کلمه ای

حال ام از درهای دیگر برگردد

اما صدا دنبال زبانی می رود

تا ب حال اش بی آورد

وقتی زبانی آویزان می شود

یعنی همه ی صداهاش ریخته

وجمله ب آخرخودش رس ایده است...

 

زبان

از درِ دیگری

صدای اش درمی آی اد

جانِ این صدا

حرفی ست

که بی صدا

هم خانه ام می شود.

دکتر رضا براهنی

اسماعیل

قسم به چشم‌های سُرخ‌ات اسماعیل عزیزم،
که آفتاب، روزی، بهتر از آن روزی که تو مُردی خواهد تابید
قسم به موهای سفیدت که مدتی هم سرخ بودند
که آفتاب روزی که آفتاب روزی که آفتاب روزی
بهتر از آن روزی که تو مُردی خواهد تابید
ای آشنای من در باغ‌های بنفش جنون و بوسه!
ای دراز کشیده بر روی تختخواب فنری بیمارستان «مهرگان»!
ای آزادی خوان فقیر بر روی پله‌های مهربان!
ای اشک‌های تنهای سپرده به نسیم باد تیمارستان!
ای شاعرتر از شعرهای خود و شعرهای ما!
ای تباه شده در دانشگاه، در مدارس، در کافه‌ها، میخانه‌ها
و در محبت زن و فرزند و دوستان نمک‌نشناسی چون ما!
ای امیدوار به این خیال که زمانی «استالین» در خیابان «چرچیل»
ظهور خواهد کرد
و «رفقایت» برای معالجه‌ی شاش بندت تو را به «مسکو» خواهند فرستاد!
ای متناقض ابدی! عاشق «استالین»، «دوگل»، «آل احمد»،
«هوش یمینه» زنی رنگین‌چشم، و «سیاوش کسرایی»، با هم!،
ای که در تیمارستان‌های تهران، خواب بیمارستان‌های سواحل «کریمه» را می‌دیدی!
ای که می‌خواستی پسرت را به شوروی بفرستی به جایش به آمریکا فرستادی!
ای که از خانه‌ی اجاره‌ای‌ات در «امیرآباد» خواب جایزه‌ی، «لنین» را می‌دیدی!
از پله‌های گرانقیمت تیمارستانی خصوصی که حقوق تقاعدت را بالا می‌کشید،
صلای آزادی در می‌دادی! . ..........کتاب اسماعیل نوشته رضا براهنیخرید کتاب کیمیا و خاک اثر رضا براهنی چاپ اولدانلود کتابهای رضا براهنیکتاب طلا در مس 1 (3 جلدی) (در شعر و شاعری) نوشته رضا براهنی - شهر کتاب  آنلاینفهرست کتابهای مولف رضا براهنی | خرید آنلاین کتاب|فروش | کتابسرای اشجعمشخصات، قیمت و خرید کتاب رازهای سرزمین من اثر رضا براهنی نشر نگاه دو جلدی |  دیجی‌کالا


گراناز موسوی: انگار قرار است عده‌ای قربانی شوند تا دعواها سروسامانی بگیرد
گراناز موسوی
پا برهنه تا صبح by گراناز موسویآوازهای زن بی‌ اجازه by گراناز موسوی

ظهر که از دیوار بالا رفت
ساعت که پا روی پا انداخت
با خودم گفتم
مرگ می تواند منتظر باشد
تا حرف های ناگفته تمام شود
ما این همه منتظر فردا شدیم
تا شب از موهای مان پرید
حالا برف می بارد
و مرگ باید منتظر شود.

...

قهر
پوست می اندازم
در فصل اتصالی سیم های رابطه
برق از چشمانم می پرد
و شمیران تنت دیگر 
                      شمشادم نمی کند
در خطوط ناشناس کفت
بیدبید می لرزم و
دلم گم گم 
گم تر از حشره ای بی ربط
                         از حاشیه می رود .

Granaz Moussavi گراناز موسوی | Facebook

گزینه‌اشعار مهدی ساوجی منتشر شد - خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان | Mehr  News Agency

مهدی مظفری ساوجیدانلود و خرید کتاب شب به شیشه می‌زند | مهدی مظفری ساوجی | طاقچهباران با انگشتهای لاغر و غمگینش

ماه مانده بود و ...

«خاک بی‌قرار بود»

آه شعله‌ورتر از همیشه می‌شکفت

باد، زخم سوز می‌خزید

عشق را نمی‌شناخت

ماه مانده بود و چشمهای انتظار

مشک تشنه

باد بی‌بهانه

بی‌بهانه‌تر

هفت بند آه شعله‌ور

آب گریست
ناگهان نگاه باد

سمت مشک را نشانه رفت

ماه بی‌قرار چشمهای انتظار بود

مشک قطره‌قطره سوخت

ماه تشنه لب

آفتاب شرمسار ماه‌

ماه شرمسار غربت ستاره‌ها

آب شرمسار زیستن
چشمهای انتظار قاب شد

خیمه‌ها گریستند
آه‌

دستهای ماه اگر نمی‌شکفت

خاک تا همیشه

بی‌بهانه

بی‌بهار مانده بود

چشمهای مشک اگر نمی‌گریست

آه تا همیشه

بی‌قرار

در گلوی انتظار مانده بود.


گروس عبدالملکیانپیرامون برخی جعلیات مرتبط با شعرهای گروس عبدالملکیان | ایبناگروس عبدالملکیان آثار برتر کارگاه‌اش را پیشنهاد داد | ایبنا

کدام پل؟

دختران شهر

به روستا فکر می‌کنند

دختران روستا

در آرزوی شهر می‌میرند

مردان کوچک

به آسایش مردان بزرگ فکر می‌کنند

مردان بزرگ

در آرزوی آرامش مردان کوچک

می‌میرند

کدام پل

در کجای جهان

شکسته است

که هیچکس به خانه اش نمی رسد؟

**************

چه غمگنانه است

ایستاده‌ام

در اتوبوس

چشم در چشم‌های نگفتنی‌اش

یک نفر گفت:

«آقا

جای خالی

بفرمایید»

چه غمگنانه است

وقتی در باران

به تو چتر تعارف کنند

**************

دو سال

دو سال است که می‌دانم

بی‌قراری چیست

درد چیست

مهربانی چیست

دو سال است که می‌دانم

آواز چیست

راز چیست

چشم‌های تو شناسنامه مرا عوض کردند

امروز من دو ساله می‌شوم


کتاب عباس صفاری | خرید کتاب | فروشگاه کتاب | خرید آنلاین کتاب | کتابفروشی  کاواکعباس صفاری

دانلود کتاب تاریکروشنا اثر عباس صفاری - فیدیبو

ماشین مدل بالایی می‌رانم/ که چون تعلق به بانک دارد/ حرفی از آن نخواهم نزد

دوستان هم دارم/ گرفتار و بی آزار/ اما تلفن جدیدشان را ندارم ...

من هرگز چیزی را از تو پنهان نکرده‌ام/ حتی پیش پا افتاده‌ترین سواحل را/ با تو قسمت کرده‌ام/

و هر وقت نبوده‌ای سهم‌ات را/ از هر برگ و بارانی که بر چترم باریده است/ کنار گذاشته‌ام ...

مرگ هم/ مثل آن مرسدس بنز سیاه/ همیشه از این خیابان خواهد گذشت/ و مرا نیز روزی با خود/

به خوابگاه همیشگی‌ام خواهد برد/ و من دیگر شما را که به خوابی شیرین می‌مانید هرگز به خواب نخواهم دید...

می‌بخشی از خواب بیدارت کردم/ می‌خواستم بگویم همیشه/ آرزوی خانه‌ای را داشته‌ام/

با یک درخت خرمالو/ که هر پاییز.../ ساعت چنده عباس؟/ هفت و پانزده دقیقه/

هشت و نیم زنگ بزن بیدارم...

می‌بخشی از خواب بیدارت کردم/ می‌خواستم بگویم همیشه/ آرزوی خانه‌ای را داشته‌ام/ با یک درخت خرمالو/ که هر پاییز.../ ساعت چنده عباس؟/ هفت و پانزده دقیقه/ هشت و نیم زنگ بزن بیدارم...

روزهایی که خودم نیستم/ پیراهن‌ام تنگ می‌شود/ و کراوات خفه‌ام می‌کند/ شبیه بازاریاب در به دری می‌شوم/ در اتاق مسافرخانه‌ای ارزان قیمت/ چه خودم باشم چه نباشم/ پستچی در ساعتی مقرر سهم آن روز مرا از جهان/ پشت در می‌گذارد