آفرینش

من چیزی ندیده ام در جاده های بی پایان، جزء درخشش و صمیمتِ هستی!

آفرینش

من چیزی ندیده ام در جاده های بی پایان، جزء درخشش و صمیمتِ هستی!

هورمون ها بی گناه اند...


نام هنرمند: ارکیده هدف جو | عنوان اثر: زن ایرانی | تکنیک: آکریلیک | ابعاد: 45در60سانتیمتر
نام هنرمند: ارکیده هدف جو | عنوان اثر: زن ایرانی |
تکنیک: آکریلیک | ابعاد: 45در60سانتیمتر


سیب های ِ سرخ را شسته ام

شیشه ها
در دو ردیف
یکدست آماده اند.

باید شروع کنم
امّا مادر
باید
مراقب ِ قند ِ خونت هم باشیم
شیرینی ِ این میوه ی بهشتی
که می گویند :
آدم را فریب داده است
از تیرسِ هورمون ها
خارج نیست!

فریب کار هم که نباشد
در بسترِ آبیِ رگ ها
هورمون ها بی بهانه
آشوب به پا می کنند

آه، ای هورمون هایِ مغرور
این روزها که‌ فرصت ِ جولان دادن تان
بیشتر شده است
سیب که نه،
گندم را نیز
چون‌ یک گناهکار
سخت دوره می کنید

امروز
روزِ نخست ِ پاییز است
باید
به دکتر زنگ بزنم :
هورمون ها انقلاب کرده اند
سیب های ِ سرخ
و دانه‌ های ِ گندم را
سرکوب می کنند.

مادرم
می گوید:
من گله ای ندارم
از وجود ِ سم در آب وُ
خاک در نان باخبرم!

آه
مادرم قلبش
چون شب های ِ پرستاره
روشن است
و این قندی
که از میان ِ رگ های اش
عبور می کند
تلخ است بسیار تلخ.

فرشته نوری


عکاس



نام هنرمند: مریم فتح الله زاده | عنوان اثر: زن و مقاومت | تکنیک: آکریلیک | ابعاد: ۵۰در۶۰ سانتیمتر
نام هنرمند: مریم فتح الله زاده | عنوان اثر: زن و مقاومت
| تکنیک: آکریلیک | ابعاد: ۵۰در۶۰ سانتیمتر

کنارِ کلیسایی در شهرِ نوتردام
عکاسی می کنم
پاییز
آرام
رنگ های گرم را
در سپتامبر شکل می دهد
و صدای ِ کلاغ‌ها
می پوشاند آسمان شهر را

با دوربین ِ قدیمی ام
نشانه می گیرم
پروازِ درناهایِ مهاجر را
و درناها
در تالار ِ خورشید
بال می گیرند
و به نمایش می گذارند
منظره ای چشم نواز را

اکنون
از آسمان
قطعه ای شگفت انگیز
در دوربین من است
نمی دانم
با آن چه کنم
مگر آنکه
دوربین دیگری بیابم
که بتوانم
با آن بی قید و شرط
درونِ آن زیبایی بی پایان
بال بگیرم

دلم می خواهد
پرهای ِ سفید و براق
رقصِ جذاب
ژست ها
و توافقات شان را
فرم به‌ فرم
نمایش دهم

من
به دوست داران ِ طبیعت
عشق را هدیه می‌کنم
و آنها به‌ من
زیبایی لبخند.

فرشته نوری


کسی به تنهایی نجات پیدا نخواهد کرد


دیشب خواب تو را دیدم
میانِ لشکری عظیم
ایستاده بودی
و به ماجرایِ رستوران استانبول
فکر می کردی
آن مجرمِ سابقه دار
که چاقویِ ضامن دارش را
فرشتۀ نگهبان می پنداشت
در پرسه‌های شبان‌گاهی اش
بر خیابان هایِ پرت مه‌آلود
مثلِ برگِ مردۀ پاییز
اشک می ریخت
آنگاه
با صاحب رستوران
که از دستانش می بارید
زیباترین دروغ های دنیا
و تهمت می زداو را
می جنگید

دیشب خواب تو را دیدم
نه زمان معنا داشت
نه فاصله
و زنگ ِ ناقوس هایِ شبان‌گاهی
گویی
تو را صدا می کردند

دیشب خوابِ تو را دیدم
تو آمدی
احساس کردم
که او را
از عمقِ خیابان هایِ پرتِ مه‌آلود
صدا می زدی
ای زخم خوردۀ تاریخ
تو که آماجِ تیر ها بودی
از مردم خواستی
از تمامِ مردم خواستی
مثلِ پرندگانِ بهاری عشق بورزند
و بایستند
در برابر آنان که تصاحب می کنند
روح شان را
کسی به تنهایی
نجات پیدا نخواهد کرد.
فرشته نوری


باز خواه ام گشت


پاییز

باز خواه ام گشت

برایِ  چشیدنِ

حسِ نوبرانه ی صدای ات

که به من خواهد رسید

 

نمی دانم

اگردر انتظارم نباشی

کجا متوقف کنم

راه ام را

بر اسکله

به باغِ ِ انار

بر قلبِ تو

که مدام سفر می کنم در آن؟

 

اکنون

باور دارم

این خیالِ دور

به زودی

به پایان می رسد

 

و من

باز خواهم گشت

برایِ  شنیدنِ صدایی

که  روایِ  داستان هایِ عاشقانه است

لبانش امّا

طعمِ بوسه را نچشیده اند.

فرشته نوری