آفرینش

من چیزی ندیده ام در جاده های بی پایان، جزء درخشش و صمیمتِ هستی!

آفرینش

من چیزی ندیده ام در جاده های بی پایان، جزء درخشش و صمیمتِ هستی!

اعتراف

نام هنرمند: زینب صابر(نیزا) | عنوان اثر: پاپلی(از مجموعه ی زن)| تکنیک: اکریلیک روی مقوا | ابعاد: ۷۰در۵۰سانتیمتر
نام هنرمند: زینب صابر(نیزا) | عنوان اثر: پاپلی(از مجموعه ی زن)|
 تکنیک: اکریلیک روی مقوا | ابعاد: ۷۰در۵۰سانتیمتر
به صفِ اتوبوس
نگاه می کنم
و به مسافرانی که می روند
به کلیسا
لبخند می زنم
می لرزی
می لرزی

راننده
از آینه نگاه می کند
بعد،
پنجره‌های ِ نیمه بازِ اطرافت را
می بندد
می گوید:
باید حرکت کنیم نادیا
وقت تنگ است!

سرت را به پنجره
تکیه می دهی
و می خوابی،
وقتی که ناغافل
از خواب می پری
خیره می شوم
به تبسم ِ گونه های ات
می لرزی
می لرزی

دلتنگم
به اندازه ی بلیط ِ اتوبوس که
در مشت می فشاری
دلتنگم

به یونیفرم ِ آبیِ
مدرسه
نه...
کارخانه
نگاه می کنم
و به تپشِ قلبِ کوچکت
که شبیهِ قلبِ هیچ کس نیست
می لرزی
می لرزی

پلک های ات را می بندی
می گویی :
تا صدایِ چرخ دنده ها
خوابم را ندزدیده اند
باید
بخوابم

تو به کارخانه می روی نادیا
و ما به کلیسا
تا به گناهان مان
اعتراف کنیم.

فرشته نوری


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.