آفرینش

من چیزی ندیده ام در جاده های بی پایان، جزء درخشش و صمیمتِ هستی!

آفرینش

من چیزی ندیده ام در جاده های بی پایان، جزء درخشش و صمیمتِ هستی!

افیون


خواهرم
گاهی از پا که می فتد
تن می دهد به خستگی
و می گوید:
شوهرم
پنهان می کند حقیقت را
در جیبِ کت اش  
کنارِ سکوت اش، کنارِ خستگی اش

پیدایش که می کنم
می گذارم اش همان‌جا که بوده است
نزدیکِ پنجره‌ای
که رو به درختانِ غبار گرفته باز می‌شود
و چون پرنده ای هراسان
که بال های اش را از دست داده است
جیغ می کشم

زندگی ام تلخ است خواهر
نمی توانم با صدایِ بلند بخندم
عطریِ از شکوفه های بهارنارنج
به مشام ام نمی رسد
کسی نمی بیند که لبان ام دیگر جوان نیستند
لباس هایِ خواب را ازیاد برده ام
و تخت خواب - بگذریم
و این
بویِ بنگ و افیون
هم چنان باقی می ماند
 در پس میله ها ی سینه ی شوهرم

می شنوم
صدایِ پایِ زندان بان را
صدای ِ  باز شدنِ درِ بزرگِ آهنی را
از کجا آمده است
این همه رنگِ سیاه؟
تا قطره قطره
از زخمِ انگشتان اش بچکد

خواهر
لبخند و بوسه که نداشته باشی
زندگی چه دارد
که به تو بدهد؟
فرشته نوری

نام هنرمند: کاترین روحانی | عنوان اثر: زن اثیری۲ | تکنیک: اکریلیک روی بوم | ابعاد: ۵۰در۵۰ سانتیمتر

نام هنرمند: کاترین روحانی | عنوان اثر: زن اثیری۲ |
تکنیک: اکریلیک روی بوم | ابعاد: ۵۰در۵۰ سانتیمتر